عکاسی خیابانی به مثابه موهبتی از کائنات
“عکاسی خیابانی، برای من همچون شعر در ادبیات و جاز در موسیقی است، من از آزادی به پرواز در می آیم، تصاویر خیابانی دلالت مستقیم دارند بر حضور توازن در جهان ما”
متن و تصاویر از “ماریا پلوتنیکووا”
منبع سایت لنز کالچر
ترجمه اختصاصی آکادمی عکاسی
“من کار کردن به عنوان عکاس خبری و ورزشی را از سال ۲۰۰۶ آغاز کردم، در یکی از سفرهایم به کوبا در سال ۲۰۰۸، جهان عکاسی خیابانی را کشف کردم، بعدها برای مدت طولانی به جنوب آمریکا سفر کردم و آن زمانی بود که برای اولین بار متوجه اشتیاقم به این سبک از عکاسی شدم، در آن محدوده زمانی بسیار آزاد بودم و تقریبا هر روز زمانی را به قدم زدن اطراف شهرهایی که به آنجا سفر میکردم، سپری میکردم.
برای من عکاسی خیابانی در وهله اول، آزادی است، البته قوانین ساده ای هم هستند که شما باید رعایت کنید، اینکه عکس ها باید در فضای عمومی گرفته شوندو نباید صحنه سازی شده باشند و…اما بعد از آن شما قادر خواهید بود که مسیر خودتان را بسازید، شما هیچ ایده ای ندارید که از چه چیزی عکس خواهید گرفت، اما هر روز احساس می کنید که می توانید یک اثر هنری خلق کنید، تنها برای خودتان عکاسی می کنید، عکاسی خیابانی برای من همچون شعر در ادبیات و جاز در موسیقی است، من از آزادی به پرواز در می آیم، در آخر کلید عکاسی خیابانی لحظه قطعی است .
من صادقانه بر این باورم که یک عکس خیابانی خوب، موهبتی از کائنات است، برای شخص من، تصاویر خیابانی دلالت مستقیم دارند بر حضور توازن در جهان. لحظه خوشبختی زمانی است که شما در زمان و مکان مناسب قرار دارید و دکمه شاتر را برای گرفتن تصویری گیرا و جاودانه فشار می دهید، این یکی از لذت های اصلی زندگی من است ، من بر این باورم که هر عکس خیابانی موفق، حاصل مجموع شانس، توازن و بینش عکاس است. در پایین تعدادی از ماجراهای پشت برخی از فریم های مورد علاقه ام از خیابان را به اشتراک گذاشته ام.
” بوئنوس ایرز” عشق در نگاه اول بود، این شهر نورهای منحصر به فرد زیبایی دارد، یک بار زمانی که با اتوبوس سفر می کردم، یک نور سبز عجیبی دیدم، آن را در ذهنم به خاطر سپردم و روز بعد به آنجا بازگشتم، زمانی که دوباره دیدمش سریع ناپدید شد و من نتوانستم یک عکس خوب بگیرم، برای مدت زمان زیادی آن نور دغدغه من شد، همه جا در خیابان ها و میدان ها در جستجوی آن بودم، بارها و بارها برگشتم و صبر کردم تا بلاخره عکس مورد نظرم را گرفتم، عاقبت آن عکس بلیط من به دنیای بین المللی عکاسی خیابانی شد.
آن تصویر در فستیوال های اختصاصی عکاسی خیابانی زیادی به نمایش گذاشته شد، در سال ۲۰۱۳ به عنوان بخشی از دیوار در فوتوویل بروکلین نیویورک به نمایش گذاشته شد. در نمایشگاه گردشگری از “بوئنوس ایرز” متوجه تصویر آن شهر در نمایشگاه شد، او از آنکه همسایه خود” لین” را در آن عکس شناخته بود بسیار شگفت زده شد. او در بازگشت به آرژانتین لین را دیده بود و عکسی که من گرفته بودم را به او نشان داده بود ، لین نامه ای به من نوشت و چندی بعد در همان مکانی که عکس گرفته شده بود همدیگر را ملاقات کردیم، اینگونه از کار درآمد که لین و برادرش هر روز آن مسیر را تا محل کارشان پیاده می روند.
در فوریه سال ۲۰۱۱، برنامه ریزی کردم که جشن بالیویا را عکاسی کنم، قبل از سفر خودم را با مطالعه شکل عمده جشن در آثار هنرمندان اروپایی کاملا آماده کردم ، خصوصا تحت تاثیر تابلو” نزاع بین جشن و روز پرهیز” اثر پیتر بروگل بزرگ قرار گرفتم.
در کارنیوال شهر پوتوسی در چهارراهی در مرکز شهر، مکان و لحظه ای یافتم حاکم بر گردش پر هرج و مرج، که بسیار شبیه به نقاشی های بروگل بود، تمام آنچه که باید انجام می دادم صبر کردن برای فرا رسیدن زمان مناسب بود، حدود نیم ساعت آنجا ایستادم، دکمه شاتر را فشار دادم و خرسند از خلق تصویری به سبک بروگل، به دنبال مکان ها و ماجراهای بعدی به راهم ادامه دادم.
بیش از هر چیزی در جهان، عاشق زمستان هستم، همیشه در انتظار اولین بارش برف در مسکو هستم، برای من تعطیلات حقیقی آن زمان است.
در صبح نهم اکتبر سال ۲۰۱۵ دانه های برف درشتی شروع به باریدن کرد، من در نزدیکی یک پارک بزرگ در مسکو زندگی می کنم و به سرعت دوربینم را قاپیدم و به جنگل رفتم، در پارک هیچ موجود زنده ای وجود نداشت مگر سرمای سوزان و صدای لطیف بارش برف. از برگها و درختان پوشیده از برف صدها عکس گرفتم، بلاخره زمانی که سرما به استخوانهایم رسید راهی منزل شدم که ناگهان متوجه حرکتی در دوردست شدم و نزدیک تر رفتم. انگار مردی در حال انجام تمرین بود، لحظه ای متوجه حضور من شد اما کلمه ای بر زبان نیاورد، چند دقیقه ای بود که از او عکاسی می کردم .در آن پارک بزرگ ما کاملا تنها بودیم و هر دو مشغول کار مورد علاقه مان بودیم، من عکاسی می کردم و او در حال ارتباط برقرار کردن با طبیعت بود.