عکاسی در تاریکی
عکاسی در تاریکی: ریچارد لیروید و اتاق تاریک مبهوتکنندهاش
ریچارد لیروید میگوید: “من به اندازه کافی خوششانس بودم که به نسلی تعلق داشته باشم که هنوز کامپیوتر در آن متعارف نشده بود” او همچنین درباره زمانی که در دانشکده هنر گلاسکو بود، به این نکته اشاره میکند که :”من به زمانی نگاه میکنم که در آنجا بودم و میبینم در آن زمان بود که زندگی من واقعا آغاز شد.”
لیروید در دانشگاه با استفاده از اتاق تاریک قدیمی (camera obscura) تجربهگریهایی را آغاز کرد. ترجمه تحت اللفظی از اصطلاح «اتاق تاریک» است و لیروید در تجربههایش از دوربینی به اندازه کل یک اتاق استفاده میکرد. اگر با این شیوه آشنایی ندارید، باید گفت روش کار لیروید اینگونه است: کاغذ عکاسی در دوربینی به اندازه یک اتاق نوردهی میشود، موضوع عکاسی در آنطرف اتاق قرار داشته و لنزی مابین آندو قرار میگیرد و اتاق را به دو قسمت تقسیم میکند. سپس نوری که بر موضوع میتابد از طریق لنز بر روی کاغذ فوکوس میشود، این روش عکاسی بدون استفاده از نگاتیو صورت میگیرد.
همانطور که درنمایش اخیر موزه ویکتوریا آلبرت پیرامون مرور مختصر آثار لیروید، نمایان است، اولین چیزی که در مواجهه با این تصاویر به مخاطب هجوم میآورد، زیبایی مسحورکننده آنها است. این تصاویر قدرتی خاموش دارند که در یک اتاق باریک و کشیده [اشاره به نحوه ارائه دارد] حتی متمرکزتر هم میشود. این تصاویر، پرترههای بزرگ و اجسام بیجان [به سبک] گوتیک را دربر میگیرد. تصاویر اجسام بیجان شامل مجموعه آیینه تاریک هستنند که عنوان مجموعه را به نمایش میگذاردَ، سطوح شیشهای آنها، مشابه صورتهای فلکی است.
این [تصویر پایین] پرترهای است که شما را به درون خود میکشد. هرچند حضور پرترهها در این تصاویر حس میشود، اما توصیف آنها دشوار است . این به دلیل ماهیت تقریبا بیشازحد واقعی چاپها و وجود هاله نقاشیگون این تصاویر است که پرترههای نقاشانه ویلهلم همرشوی و همچنین پرترههای عکاسانه قدیمیتر مانند تصاویر ادوارد استایکن را به یادمان میآورد.
گاهی به نظر میرسد افراد روبروی دوربین او واقعا به عالم دیگری رفتهاند، گویی آنها به خواب رفته یا هیپنوتیزم شدهاند. باز هم میتوان به ارجاعاتی اشاره کرد، از عکاسی عجیب وغریب دنیای ویکتوریایی از روح گرفته تا نقاشی میلایس از اوفلیا.
تصاویر او اغلب از فرایند دقیق و پرزحمت قدیمی ساخته شدهاند. اتاق تاریک بسیار بزرگ او که در استودیو شوردیچ (در لندن) ساخته شده، به او اجازه می دهد تا چاپش را تنها چند دقیقه پس از عکاسی ببیند. اما در نهایت آنچه که مهم است، نتیجه کار او است، هنگامی که من در اطراف موزه ویکتوریا آلبرت با قدم میزدم، او قدرت پرترههایش را اینگونه توصیف کرد: “زمانی که یک تصویر درست از آب در میآید، اغلب احساس میشود که احساسِ فرد بر روی کاغذ باقی مانده است. شما تقریبا میتوانید نفَس آنها را احساس کنید. ”
لیروید یک استادکار دقیق است که مجذوب روند طولانی مدت چاپ تکنسخهای دستی شده است. متاسفانه، شرکت تولیدکننده کاغذ عکاسی با پوشش شیمیایی که او از آن بهره میبرد، تولید آن کاغذ را متوقف کرده است. اما او رولهای بزرگ این کاغذ را در یخچال انبار کرده، او میگوید: “من برای ۲۰ سال کار کردن و سعی و خطا، کاغذ در اختیار دارم”
با توجه به اینکه نگاتیوی وجود ندارد، از هر عکس یک نسخه وجود دارد. از قیمت تصاویر او که گالری آن را ارائه کرده نیز چنین رخدادی بازتاب مییابد، قیمت هر چاپ تقریبا ۸۰۰۰۰ یورو است. همچنین میزان خطا در تولید این تصویر بالا است. او میگوید: ” هر تصویر به سختی به دست میآید و از اتفاقات خوشحالکننده خبری نیست”
در هنگام عکاسی، همهچیز معطوف به کوچکترین جزئیات است- برای ثبت عکس در لحظه نهایی، اینکه دست کجا جای میگیرد و نور چگونه به شانه فرد میتابد، باید توسط یک دستیار از پیش آماده شود. او به شوخی میگوید ”من قدرت تجسم قویای ندارم. من برای ثبت تصویری که به آن نیاز دارم، تمام آنچه لازم است را از پیش آماده میکنم”
لیروید از موضوعات مشابه، اغلب زنان، بارها و بارها استفاده میکند. او آنها را بر اساس عدم تعلق [چهرهشان] به زمانی خاص و توانایی آنها در ژستگرفتن بدون حالت انتخاب میکند. او میگوید: “هنگامی که چنین شرایطی مهیا باشد، شما می توانید همهکار انجام دهید، اما [همزمان باید] پروژهای شخصی را به انجام برسانید”. یکی از مدلهای او، ننسی گریسپیردت، به روشنی درباره تجربهاش در پروژه کتاب اخیر [لیروید] با نام “روز برای شب” نوشته است. او زمان آمادهسازی (درباره مویش که پشت گوشش گذاشته شده) و هنگام حضور تنهایش در اتاق تاریک، همچنین ثابت ماندن در حالتی خاص و نقطه دید مشخص پیش از ثبت عکس و به بیان او “پیش از اینکه فلاش بیاید و مرا کور کند”، توصیف میکند. او میگوید این وقفه کشآمده، طولانی و سنگینشده از احتمالات پیچیده، ” تنها زمانی است که حس میکنم هنر به وقوع پیوسته است”
بسیاری از عکاسان میگویند که بلافاصله پس ازلحظه چکاندن شاتر، میدانند عکس خوبی به ثبت رساندهاند. اما لیروید هرگز نمیتواند پیش از چاپ هر تصویر، [از خوب بودن عکسش] مطمئن باشد. ننسی میگوید : ” گاهی میتوانید هنگاهی که هنوز عکس در غلتکها در حال ظهور است، بگویید که یک تصویر [خوب] شده یا خیر. همینکه تصویر برای دیدن بر روی تخته گذاشته میشود، شما میدانید که برخی چیزهای دلسردکننده در آن وجود دارد.”
توانایی تکنیکی لیروید در کنار استعداد کمتر ملموس او، به تصاویرش حس سکون و آرامشی کمیاب بخشیده است. تصاویر لیروید، برای من فضای مابین بیداری و رویا را برمیکشد، فضایی میان چیزهای ملموس و چیزهای غریب، [چیزی شبیه به] دلسردکنندگی غیرواقعی. این ویژگیها در تصاویر شناورند و حس شگفتانگیز روزهای ابتدایی عکاسی را به یادمان میآورند: قدرت کیمیاگری در فریب دادن و تبدیل شدن [به چیزی دیگر].